'Behind the Veil' by Alice Bucknell (Farsi Edition)





Artist and writer Alice Bucknell wrote The Architectural Review September issue's Thinkpiece: Behind the Veil, in which she has looked into the essence of Tehran's emerging, attention-grabbing residential facades which predominantly desired Western's architecture and design magazines such as ArchDaily, Dezeen and beyond. In fact, I had a chance to have a say in it while she interviewed me for the piece. Following its publication in the AR, I translated the article (into Farsi) at the request of the British Council's Underline Magazine for its Autumn Issue.

------------------------------------------------------------------------------------------------------

 پشت نقاب تهران
نویسنده: آلیس باکنل
برگردان: احمدرضا حکیمی‌نژاد
، سپتامبر 2017The Architectural Review منتشرشده در مجله
ترجمه فارسی در مجله آندرلاین (شماره اول، پاییز 1396، ص.61-69) منتشر شده است. 


 نمایی از تهران، عکس: مهسا اعلمی فریمان

چهره تهران دستخوش تغییر است، همان‌طورکه باورهای سنتی نسبت به حوزه عمومی و خصوصی در حال دگردیسی است و معماران تهرانی به آن سوی مرزها می‌نگرند!

تهران شهری است که یک توریست غربی را گیج و منگ می‌کند. زلم‌زیمبوهای آهن و شیشه که لندن و نیویورک را تسخیر کرده‌اند در اینجا چندان به چشم نمی‌خورند  و اغلب در گستره‌ای بژگون از آجر و بتن هضم شده‌اند؛ همین‌طور که معماری گذشته ایران به طرز ملموسی از نظر غایب است. در عوض تهران فرشی است چهل‌تکه از بزرگراه‌ها، بلوک‌های اداری، نقاشی‌های دیواری رنگ و رورفته، قصابی‌های مزین به لامپ مهتابی و نئون و البته، مراکز خرید. هیچ‌کس، حتی خود تهرانی‌ها هم نمی‌دانند هویت این شهر چیست و این‌که دارد به کدام سوی پیش می‌رود؟

همیشه این وسوسه وجود دارد که پاسخ را باید در گذشته جست. بسیاری، بحران هویتی پایتخت ایران را به انقلاب 1357 نسبت می‌دهند. انقلابی که یک جمهوری اسلامی نوین را جایگزین 2500 سال حکومت پادشاهی کرد. اما اگر احیانا از یک ایرانی بپرسید این آمیزه‌های هویتی-فرهنگی واقعا از کجا سرچشمه می‌گیرند، او احتمالا پاسخی عمیق‌تر خواهد داشت.

آن‌گونه که احمدرضا حکیمی‌نژاد، پژوهش‌گر معماری و شهر می‌گوید: «نفوذ و تأثیر غرب بسیار پیش‌تر از انقلاب 57 آغازیدن گرفت و در دهه‌های 60 و 70 میلادی به اوج خود رسید.» ردپای این نفوذ متأخر را می‌توان در خانه‌های مسکونی شمال شهر تهران مشاهده کرد؛ مناطق اعیان‌نشینی که در دامنه البرز جا خوش کرده‌اند و مأوایی شده‌اند برای آن‌ها که به اندازه کافی بخت یارشان بوده که از گرمای دشت برهند و در این بهشت باغ‌ها و ویلاها ـــ که البته نشان چندانی از ریشه‌های معماری ایران با خود ندارد ـــ سکنی گزینند. به عنوان نمونه، می‌توان به «ویلای نمازی» اثر معمار ایتالیایی «جیو پونتی» اشاره کرد که در اوایل دهه 60 میلادی ساخته شد و هم‌اکنون در معرض خطر تخریب است. 



«ویلای نمازی» اثر جیو پونتی، که ساخت آن در سال 1964 به پایان رسید و هم‌اکنون در معرض خطر تخریب است. منبع: آرشیو جیو پونتی، میلان

برخی دیگر به گذشته‌ای دورتر اشاره می‌کنند. آن‌طور که مسعود تقوی سردبیر مجله معماری «همشهری» شرح می‌دهد: «هر چیزی در تهران از قرن هجدهم به این سو غربی است، نه ایرانی.» ذائقه نخبگان و متمولان به تأسی از معماری غرب به ساخت کاخ‌ها و عمارت‌هایی در حومه‌های شمالی شهر انجامید، من‌جمله «کاخ سفید» سعدآباد [«کاخ-موزه ملت» فعلی] در دهه 30 میلادی که اقامتگاه تابستانی آخرین شاه ایران بود؛ و کاخ مدرنیستی نیاوران اثر محسن فروغی که ساخت آن در سال 1968 به اتمام رسید. شاه [محمدرضا پهلوی] از پشت ستون‌های به شدت انتزاعی ایوان همین کاخ بیش از ده سال بر ایران حکومت کرد.
تأسی از سبک و سیاق غربی که در معماری کاخ‌ها و عمارت‌ها جلوه می‌کرد، با واردات شهرسازی آمریکاییِ دهه‌های 50 و 60 میلادی به اوج خود رسید. هرچند، به گفته حکیمی‌نژاد: «این تقلید کورکورانه از شهرسازی آمریکایی کاملا بی‌معنی بوده، آن هم برای شهری که هنوز مفهوم فضای عمومی  را آن‌طور که باید درک نکرده است.»

«کاخ سفید» [«کاخ-موزه ملت» فعلی] در مجموعه سعدآباد واقع در شمال تهران. منبع عکس: آسوشیتدپرس

هرقدر که تعریف یک زمان‌بندی دقیق برای روند جهانی شدن و گرایش به سبک بین‌المللی در ایران مبهم و گنگ باشد، هیچ شکی در این نیست که این روند هم‌اکنون بیش از هر زمان دیگری با شدت و حدت در حال پیشروی است. با آغاز جنبش اصلاح‌طلبی در ایران در سال 1997 و در ادامه آن رویکرد بلندپروازانه شهردار تهران و همین‌طور تعلیق تحریم‌های بین‌المللی در سال‌های اخیر، شرایط اقتصادی-اجتماعی بی‌سابقه‌ای بعد از انقلاب ایران، برای ارتباطات بین‌المللی فراهم آمده است. در واقع، تهران معاصر را می‌توان به عنوان مجموعه‌ای از ایده‌های متفاوت و رقابتی توصیف کرد که هر روز بیش از پیش به سوی تبدیل شدن به یک پایتخت بین‌المللی پیش می‌رود. تا آن‌جا که حتی تلاش‌هایی در این زمینه جهت ایجاد فضاهای به اصطلاح «عمومی» برای جلب رضایت عموم انجام گرفته است. ایجاد اماکن تفرجگاهی با بودجه‌های عمومی همچون «پل طبیعت» نمونه‌ای است از این دست تلاش‌ها. تهرانی‌ها به سرعت این قسم فضاها را ازآن خود می‌کنند. چندان غیرمعمول نیست که در این شهر به اسکیت‌پارک‌هایی برخورید و دختران و پسران جوان را در کنار هم در حال اسکیت کردن ببینید. یا مثلا پارک‌های ویژه بانوان که به زنان تهرانی این امکان را می‌دهد که بدون حجاب در فضای عمومی ظاهر شوند.  
به نظر می‌رسد تمایل و اشتیاق طبقه مرفه به طراحی غربی، در همه شئون زندگی شهری در سال های اخیر نمود پیدا کرده، هر چند که این فرآیند همیشه چندان هم سرراست و ساده نبوده است. به عنوان مثال در سال 2012 در مسابقه بینالمللی طراحی ساختمان مرکزی بورس اوراق بهادار تهران، طرح آلخاندرو آراونا، معمار شیلیایی‌تبار رتبه اول را کسب کرد، اما هیچ‌گاه به مرحله اجرا نرسید.



تصویری از هتل هیلتون تهران [هتل «پارسیان استقلال» فعلی] در دهه 1960، اثر معمار پیشروی ایرانی حیدر غیایی، طراح «ساختمان مجلس سنا»، منبع: مجله لایف، 1962
می‌توان گفت حوزه خصوصی [یا همان خانه‌] همیشه بیشترین میزان واکنش‌گری را نسبت به شرایط سیاسی-اجتماعیِ در حال گذار ایران از خود بروز داده‌ است. چنان‌که در ویلاهای معاصر، ستون‌ها جای خود را به فرم‌های به شدت انتزاعی می‌دهند که خود نمودی است از وضعیت طبقه الیت جامعه امروز. حتی در معماری‌های متواضع‌تر مسکونی متعلق به طبقه متوسط و کارگر، نوعی دل‌مشغولی نسبت به مقوله «نما» در سال‌های اخیر دیده می‌شود. چرا که، آن‌طور که مسعود تقوی تأکید می‌کند: «شیوه کار کردن ما تغییر کرده است، در نتیجه شیوه زندگی‌مان نیز باید تغییر کند. در واقع این مناسبات اقتصاد جهانی و نفوذ طراحی غربی است که شیوه زندگی و شیوه طراحی ساختمان‌هایمان را به ما دیکته می‌کند.»
پرسش اینجا است که آیا تحولات اخیر معماری تهران صرفا یک پدیده سطحی و گذرا است؟ به نظر می‌رسد بسیاری از پروژه‌های مسکونی جدید بیشتر یک نوع فرآیند نماسازی (چهره‌پردازی) را طی می‌کنند تا نوسازی. آپارتمان‌های معمولی چهار یا پنج‌ طبقه‌ای که در پوسته‌هایی جذاب و پیچیده پنهان شده‌اند. این پروژه‌ها اغلب توسط معماران جوان تازه‌کار و مجهز به جدیدترین نرم‌افزارها طراحی شده‌اند. نماهای دوپوسته، پرده‌های آجری متخلخل، و اتاق‌های چرخان مجهز به فناوری مورداستفاده در تماشاخانه‌ها و نمایشگاه‌های ماشین از جمله این نوآوری‌ها هستند که همگی از یک ایده «تکنو-یوتوپیایی» جدید برای شهر سخن می‌گویند.  
در ساده‌ترین حالت، این نماها، پوسته‌های دولایه‌ای متشکل از یک پرده متریال هستند که پنجره‌های دوجداره را می‌پوشانند و از مصالح متنوعی (از آجر گرفته تا ورق‌های چوبی) ساخته شده‌اند. معمولا ایستا هستند و گاهی حفاظی می‌شوند برای یک تراس کوچک. این گونه نماها نوعی حس خلوت، حفاظت در برابر آفتاب و همین‌طور حس فضای خصوصی را القا می‌کنند.    

«آجرپوش»، استودیوی طرح و ساخت آدمون. منبع: پرهام تقی‌اف، مصطفی کرباسی/ برگرفته از وبسایت «معماری معاصر ایران»
«نمای این ساختمان به ما آرامش می‌دهد.» این را یکی از ساکنان ساختمان «آجرپوش» که در سال 2015 توسط «استودیوی طرح و ساخت آدمون» طراحی شد، می‌گوید. او اضافه می‌کند: «من می‌توانم در بالکن بنشینم و از منظره بیرون لذت ببرم، بدون این‌که دیده شوم.» به لطف نرم‌افزارهای طراحی پارامتریک نمای آجری این ساختمان بی‌نیاز از ملات است. نرم‌افزار این امکان را ایجاد کرده که زوایای مطلوب آجرها با توجه به زاویه تابش خورشید و مجاورت هر آپارتمان با خیابان شکل بگیرد. نتیجه نهایی، حسی است از یک فضای پرنور و دل‌باز که از درون خویشتندار است و از بیرون یک نمای دراماتیک (نمایشی) را عرضه می‌کند.
آپارتمان‌های بی‌پرواتر (و البته گران‌تر) ما را به آن چیزی ارجاع می‌دهند که «دفتر معماری تداوم پویا» آن را «بعد چهارم: زمان» می‌نامد. در نماهای متحرک این آپارتمان‌ها متریال (مصالح ساختمانی) به مثابه یک پرده عمل می‌کند و به ساکنین این امکان را می‌دهد که میزان دید به/از خیابان را تنظیم کنند. در نتیجه یک نوع فضای نیمه‌محصور خلق می‌شود که در آن، به ویژه زنان ایرانی می‌توانند هوای تازه و حس حوزه عمومی را بی‌آنکه از خیابان دیده شوند تجربه کنند و به نوعی حجاب اجباری را دور بزنند.
 www.caoi.ir خانه صبا: دفتر معماری تداوم پویا، منبع: پرهام تقی‌اف، حسین برازنده/ برگرفته از وبسایت «معماری معاصر ایران»
 این نماهای نوین از یک شرایط اجتماعی در حال گذار پرده برمی‌دارند، با میلی جدید به دیدن و دیده شدن. اما از طرفی بهای بسیار گزاف این قسم پروژه‌ها، این پرسش را برمی‌انگیزد که تهران آینده واقعا برای چه کسانی ساخته می‌شود؟ برای درصد بسیار اندکی از جمعیت شهر که امکانات مالی کافی برای زندگی در چنین آپارتمان‌های گران‌قیمتی را داشته باشند؟ مادامی‌که این معماران سعی می‌کنند نوعی پیوند میان معماری گذشته و ارزش‌های سنتی فرهنگ ایرانی با فناوری جدید ایجاد کنند و هم‌زمان به چالش‌های زندگی شهری معاصر پاسخ دهند، دقیقا به کدام تاریخ و کدام گذشته ارجاع می‌دهند؟ و این فرآیند منافع چه کسانی را تأمین می‌کند؟ پرسش اینجا است که چه‌قدر واقعا از کاخ‌ها و ویلاهای نیاوران فاصله گرفته‌ایم و به جلو گام برداشته‌ایم؟
این پرسش مطرح است که این پروژه‌های جدید اصولا چه چیزی به بافت شهری پیرامون خود اضافه می‌کنند؟ علی‌رغم رفع تحریم‌ها و رونق نسبی بخش مسکن، باید گفت که خسارت واقعی قبلا وارد شده است. به‌طوری‌‌که بسیاری از کارفرماها ساختمان‌های مسکونی چندطبقه را اغلب روی زمین خانه والدین‌شان بنا کرده‌اند. قابل ذکر است که در فرهنگ ایرانی، سکونتگاه به عنوان سازه‌ای زنده با طول عمری حدود 30 تا 40 سال پنداشته می‌شود. وقتی در زمینی که اصولا برای یک واحد مسکونی تک‌خانوار پیش‌بینی شده، آپارتمانی چندطبقه ساخته شود، پیامدی جز تراکم‌سازی سریع و شدید در بر نخواهد داشت.

«ساختمان مسکونی اندرزگو، دفتر معماری آینه، منبع: فرشید نصرآبادی (عکاسی معماری آذر)/ برگرفته از وبسایت «معماری معاصر ایران
با این وجود، بسیاری آپارتمان‌های نوساز نیز وجود دارند که سعی می‌کنند به بستری که در آن اتفاق می‌افتند بی‌اعتنا نباشند. ساختمان مسکونی اندرزگو (2015)، طرح «دفتر معماری آینه» نمونه‌ای از این آپارتمان‌هاست که از رویکرد برون‌گرایانه نماهای جدید پیروی نمی‌کند. در اینجا، طرح، مشکل محدودیت و تنگی سایت را با رویکردی کاملا درون‌گرایانه حل می‌کند. به‌طوری‌که ساختمان به خیابان هشت‌متری (برِ اصلی) پشت کرده و در عوض انرژی‌اش را صرف ایجاد تراس‌های داخلی می‌کند. تراس‌هایی که در دل فضاهای داخلی آپارتمان‌ها تعبیه می‌شوند و از این جهت، تغییری بنیادی در سازماندهی فضاهای نشیمن به وجود می‌آورند؛ درحالی‌که هم‌زمان دوگانه سنتی فضای داخلی – خارجی را به چالش می‌کشند. نمای ساختمان به دقت از مصالحی آرام و بی‌ادعا در ترکیبی غیرمعمول از سنگ گرانیت و ور‌ق‌های چوبی بهره می‌برد تا به طرز ظریفی سروصدا و گردوخاک یک خیابان تنگ و شلوغ را خنثی کند.
در بستری از تراکم شهری و تهدید یکسان‌سازی (هموژنیزاسیون) اجتماعی، نیاز به فردگرایی در معماری به همان اندازه برای پروژه‌های مسکونی طبقه کارگر و متوسط ـــ که احیانا امکان استفاده از مصالح تجملی در نمای ساختمان را ندارند ـــ نیز حایز اهمیت است. برای برخی پروژه‌ها، آجر یک عنصر طراحی پراهمیت و حیاتی است؛ آجر در اینجا چیزی فراتر از یک جذابیت کارکردی‌ صرف است و به مثابه یک میراث زیبایی‌شناختی غنی و سمبولیسم فرهنگی عمل می‌کند. کیفیات حسی آجر در فرهنگ ایرانی بسیار شناخته‌شده است، تا آنجا که حتی در معماری سنتی ایرانی اصطلاحی چون «فخرومدین» وجود دارد که کیفیت‌های پدیدارشناختی‌ آجر چون نور، سایه و بافت را با الگوها و نقش‌های به‌هم‌پیوسته درمی‌آمیزد.
گاهی این کیفیت، مستقیما با درنظرگرفتن نما به مثابه یک «پرده» حاصل می‌شود. به عنوان مثال، آپارتمان «صبا»، طرح «دفتر معماری تداوم پویا» (2015)، به ساکنین خود یک تراس محصور در پس یک کرکره چوبی متحرک به ارتفاع 2.5 متر (که به‌طور دستی قابل کنترل است) ارائه می‌کند. نتیجه، نوعی نمایش معمارانه است که در آن زندگی خصوصی با خیابان درمی‌آمیزد و پوسته چوبی مواج که ملهم از نقوش کهن ایرانی است، جانی تازه به نمای ساختمان می‌دهد و نوعی پیوستگی و هارمونی ایجاد می‌کند. البته ارجاع به معماری گذشته گاهی می‌تواند کمی پرزرق و برق‌تر از این‌ها تمام شود. مثل ساختمان «اُرسی خانه» اثر «استودیوی معماری کیوانی و همکاران» (2016) که در آن، تزیینات پوسته دوم نما بازی رنگین نورهای منکسر را به معرض نمایش می گذارد. با ترکیبی از شیشه‌های رنگی و و تخته‌های چوبی، طرح ملهم ازچیزی می‌شود که نامش را از آن وام گرفته: پنجره سنتی اُرسی.


خانه شریفی‌ها، دفتر معماری «دیگر»، منبع: وبسایت دفتر معماری دیگر: 
www.nextoffice.ir


مسئله بستر (context) برای بسیاری از پروژه‌های تجملی اهمیت چندانی ندارد؛ پروژه‌هایی از قبیل خانه 9 میلیون پوندی و بحث‌برانگیز «شریفی‌ها» که در سال 2013 توسط دفتر معماری «دیگر» ساخته شد. در سه طبقه از هفت طبقه این بنا احجامی متحرک و چرخان از جنس چوب تعبیه شده که باعث می‌شود فضای داخلی بین درون‌گرایی و برون‌گرایی مفرط در نوسان باشد ـــ که در یک حالت به طرزی آشکار توجه‌ها را به فضاهای خصوصی جلب می‌کند و در حالتی دیگر عامدا به منظر خیابان پشت می‌کند. مدیریت «دفتر دیگر»، علیرضا تغابنی با این ادعا که این پروژه «بیشتر بر اساس یک نیاز شکل گرفته  تا یک ایده تجملی و لوکس» بحث‌های زیادی برانگیخت. این پروژه ممکن است به نیاز الیت برای یک نمایش چشمگیر و خودنمایانه پاسخ داده باشد، اما از بستری که درآن شکل گرفته (در اینجا تهران) چندان بهره‌ای نبرده است. چرا که این خانه می‌توانست به راحتی در جایی مثل کالیفرنیا نیز ساخته شود. 

خانه چهل‌گره، طرحی از حبیبه مجدآبادی و علیرضا مشهدی‌میرزا. منبع: حبیبه مجدآبادی و علیرضا مشهدی‌میرزا / برگرفته از وبسایت «معماری معاصر ایران»
حبیبه مجدآبادی یکی از دو طراح «خانه چهل‌گره» که نامزد جایزه معماری آقاخان در سال 2016 شد، به گرایشهای معماری بین‌المللی و ترکیب آن با فرهنگ ایرانی به دیده تردید می‌نگرد. او و همکارش علیرضا مشهدی‌میرزا، با به‌کارگیری یک روش نوآورانه در اجرای نما به عنوان یک «کار جمعی» سعی کردند تا حد زیادی هزینه‌های ساختمان را کاهش دهند. به همین منظور از کارگران محلی برای اجرای نمای ساختمان بهره بردند. فرآیند تولید، سریع و منحصربه‌فرد بود و نسبتا ارزان تمام شد. آن‌طور که مجدآبادی می‌گوید: «ایرانی‌ها اصولا نقش چندانی در فناوری نوین بازی نمی‌‌کنند. علم و فناوری در اختیار چند کشور محدود است. ما بهتر است بر ارزش‌های فرهنگی صنعتگری خود تمرکز کنیم و از هر فرصتی برای مقرون‌به‌صرفه‌کردن آن استفاده نماییم.» 
زمانی‌که با حکیمی‌نژاد در مورد روند تأثیر پروژه‌هایی چون «خانه چهل‌گره» بر آینده شهرسازی تهران صحبت می‌کنم، می‌توان از لابه‌لای گفته‌های او کورسویی از امید را دید: «تهران به لحاظ ساختاری و اجتماعی یک فاجعه مجسم است ... اما هرگاه پروژه‌هایی از این دست می‌بینم ـــ که البته نقاطی استثنایی در شهر هستند ـــ کمی نسبت به آینده آن خوشبین می‌شوم.»    
«کمیته نما و منظر شهری» که اخیرا در برخی شهرداری‌های مناطق تهران تأسیس شده، نیز این امید را ایجاد کرده که بتواند با وضع و اجرای قوانین و سیاست‌های مقتضی در بهبود و بهسازی چهره شهر گام بردارد.