From Sheikh's Dome To Seyyed's Minaret!
Sheikh Lotfollah Mosque, Isfahan, Iran, Photo by Ahmadreza Hakiminejad | 2007 |
از گنبد شیخ تا گلدسته سید
منتشر شده در "انسانشناسی و فرهنگ"چندی پیش در کرانه و کنارهی خزر از چیزی که به آن «شهر» میگفتند به چیز دیگری که به آن نیز «شهر» میگفتند سیاحت میکردم . در اتول نشسته بودم که از دور، راست ِ جاده سیخهایی علم شده دیدم همه زرد. با خود گفتم این چه بارگاهی است که مناره و گنبدش به رقم از خانهی خدای مسلمین نیز بیشتر است؟ نزدیک که شدم به تابلویی مزین بود به این مضمون: «گنبد و گلدستهی سیّد». مبهوت به تابلو نگاه میکردم. ستونوارههایی نامتناسب و ناهمگون از جنس فلز چشمانم را نواخت! قریب به چهارصدسال است که گنبد شیخ لطفالله را در اصفهان ساختهاند. از بازار قیصریه که وارد میدان نقشجهان شوی، زردگونگی ِ خاشعانه و چشمنواز گنبد در چپ به شکوه فخرفروشانهی گنبد شاه (امام) طعنه میزند. هارمونی زیرکانهی جانمایی گنبد در میدان هیچ، تناسبات بینقص خود گنبد هم به کنار، تاریخ را چه کنم؟ زمان در پس هیچ پردهای نهان نمیشود. چهارصد سال است که استاد محمدرضا اصفهانی طرح این بنا کرده و هنوز چشمنوازانه دلفریبی میکند. هنوز زیر تابلوی معظم «گنبد و گلدستهی سید» ایستادهام. بله. اینجا کارگاه گنبد و گلدستهسازی است. تولید انبوه میکنند. هر جا اتاقکی به نام مسجد ساختهاند اینان میروند دو سیخ و یک گِردی بر آن میکارند و مسجد به کمال میرسد. امروز چهارصد سال گذشته از آن روز، زردی بی قواره و ناموزون گلدستهها بر سرم هوار میشود. دیده بودم در شهرک غرب ـــ که البته به زعم تغییرات بنیادین به «شهرک قدس» مغیّر است ـــ مسجدی میسازند به سبک و سیاق روزگار مدرن با کیفیت اجرای فاجعهبار که البته غرض نقد آن مسجد نوساخته در این نوشتار نیست. فاجعهی هولناک اما این بود که از همین زردیها بر سردر ورودی آن کاشته بودند. تصور کنید مسجدی با فرمهای هندسی تیز و مثلثی، به دو عدد گلدستهی زیبا از نوع «سید» متبرک شده و طنز روزگار اینکه مسجد، خود، گلدستهای دارد که علیرغم همهی کاستیها، لااقل در ظرف خویش میگنجد. عبادتگاههایی که در حدود و ثغور همین جغرافیا قرنها پیشازاین بر همین خاک رستهاند، هوش از سر هر خداناباوری ربوده و ابناء بشر را به خشوع در برابر آن هنر والا واداشتهاند و اکنون این زردَنبوهای مقدس! ما را چه شد که از تاریخانهی دامغان و مسجد شیخ و شاه و وکیل به اینها رسیدیم؟ که تولید انبوه کنیم؟ که بیهویت، بیشخصیت و هرزه شویم؟ اسباب اندوهی بس سترگ است که در سرزمینی این اتفاق میافتد که به لحاظ تاریخی در معماری مساجد صاحبسبک بوده و حتی در روزگار متأخر، آثاری فاخر از بناهای مذهبی به چشم دیده است. بهجا است متولیان امر در شهرها و دهات مملکت چارهای برای جلوگیری از شیوع این اغتشاش بصری بیندیشند. سزا است از نظرات متخصصین مربوطه بهرهمند شوند و در بسط و گسترش اماکن مذهبی تنها به کمیت و مقدار افاقه نکنند و ارزشهای معمارانه و انسانی را نیز لحاظ فرمایند.
چند عکسی انداختم از گنبدها و گلدستههای فلزی و صاحب کارگاه خرسند و مغرور که بله؛ اینها کار ما است و فلان است و چنان. بنده هم از کارهای خلاقانهشان کلی تمجید کردم و با سپاسگزاری از اینکه فرصت عکسبرداری به حقیر دادند از کارگاه مذکور خارج شدم. البته این تنها کارگاه مربوطه نبود. در مسیر باز هم از اینها دیدم و دیگر بهتزده نشدم!
احمدرضا حکیمی نژاد
اردیبهشتماه 1390